غزل شماره 7 (دوست)
دوست
جان به فدای خم ابروی دوست
بود و نبودم همه از بود اوست
عشق که در نقطه ی پرگار اوست
کمتر از آنم که کنم وصف دوست
آنکه به یک مو همه را نقش بست
روز و شب از طره ی او گفتگوست
قطره ی اشگی که ز چشمش چکید
مستی عالم همه از آن سبوست
چون که مرا نیست ز خود آبرو
چشم تر دوست مرا آبروست
چهره چو در جام نهان کرده وی
بوسه از آن می به لبم آرزوست
در عجبم او به تماشای کیست؟
آینه را آینه در جستجوست
جلیل چرخی(پائیز)
- لینک منبع
تاریخ: شنبه , 27 آذر 1395 (01:34)
- گزارش تخلف مطلب